سید محمد خاتمى در دیدار با جمعی از اصحاب رسانه، هنرمندان و استادان دانشگاه ضمن خوش‌آمدگویی و تشکر از حضور آنان، تنوع فکری اعضاء را قابل تقدیر دانست و گفت: این نوع جمع‌ها می تواند در کشور ما بسیار مفید باشند اما چه اندازه حکومت به آنها اعتماد دارد؟ البته این نوع نگاه بیشتر در مورد احزاب و تشکل‌های رسمی در ایران مطرح است و آنها هیچگاه نقش عمده ای در مقابل حکومت نداشته اند. احزاب یا باید وابسته به حکومت باشند و یا اگر حزبی تسلیم نباشد، به عنوان مخالف رانده خواهد شد.

تکتم نیوز/از مرحوم دکتر شریعتی شنیدم که می گفت، پترکبیر در روسیه وقتی متوجه شد که کشورش از غرب عقب افتاده به فکر علت افتاد و دید در روسیه مردها ریششان را خیلی بلند می گذارند ولی غربی ها نوعاً ریششان را می تراشند و گمان کرد علت پیشرفت غرب و عقب افتادگی روسیه این است. بخشنامه کرد که از فردا همه در روسیه ریششان را بتراشند. با این کارها روسیه پیشرفت نکرد و باز هم نسبت به غرب عقب بود!

امروز زیاد می شنویم که گفته می شود می خواهیم و باید تمدن اسلامی بسازیم؛ اما توجه نیست که تمدن را افراد نمی‌سازند. البته که متفکران و دانشمندان در تحولات موثرند اما آنان نیز زاده زمان خود هستند. تمدن یک فرآیند عمیق و گسترده ای است که با بخشنامه قطعاً پدید نمی آید (تازه مراد از تمدن اسلامی چیست و نسبت فرهنگ با تمدن کدام است؟ و ما و جهان در کدام شرایط تاریخی قرار داریم؟

در تاریخ چند تمدن معتبر و جهانی وجود دارد. یونان، رم، ایران قبل و بعد از اسلام و بطور کلی تمدن اسلامی، چین، مصر و … هستند که تمدنهای شرقی بیشتر درون گرا بوده اند. گرچه در دادوستد تاریخی تأثیر خود را بر دیگران گذاشته اند.

این تمدنها در بروز و ظهور و رشد خود در تعامل و دادوستد با یکدیگر بوده اند.
شرایطی ایجاد می شود و نظم و سامان موجود تغییر می کند و جامه ای که بر اندام جسم و جان جامعه است تنگ می‌شود. جامعه به تدریج عوض می شود یا جان و تن رشد یافته جامعه، جامه را می دراند و تمدن جدید پدید می آید. البته باید پذیرفت که تمدن ریشه در سرشت آدمی دارد یعنی انسان طبعاً مدنی است. و از این جهت بین جوامع بشری وجه مشترک وجود دارد و به همین دلیل هم گفتگوی بین تمدنها ممکن می شود.

در این گفتگو و تبادل است (حتی در جریان جنگ) که تمدنها از یکدیگر اثر می پذیرند. چنانکه در جریان جنگهای صلیبی غرب با جهانی کاملاً متفاوت با خود، در دنیای اسلام روبرو شد و همین امر ضربه ای بود که او را به آینده و تمدنی نو راهنمایی کرد. از طرف دیگر تمدن اسلامی از یونان، روم، ایران و … در تاسیس و بسط خود متاثر بوده است؟

بحرانی که اکنون ما داریم اینست که در دوران جدید تمدن غرب با استیلایی که داشته، آمده است و عملا بر باطن و ظاهر زندگی ما تاثیر گذاشته است. امروز زندگی ما در بیشتر جهات وابسته به دستاوردهای تمدن غرب است. برق، علم (ساینس)، تکنولوژی، شهر و سامان جدید آن و حتی نظم و سامان زندگی. مگر ما جمهوری اسلامی نمی خواهیم. جمهوری از کجا آمده از امام هم می پرسند جمهوری یعنی چه می گویند یعنی همان که در فرانسه است.

ما متاثر از غربیم بی آنکه از محتوای تمدن غرب و ریشه های آن آگاه باشیم، ما به فرهنگ و سنت دیگری تعلق داشته ایم و با این پیش آمد دچار بحران شده ایم. این آشفتگی و بحران پیش از مشروطیت بوده است و حالا هم هست. تجدد چیست؟ سنت چیست؟ نسبت اینها با یکدیگر کدام است؟ آیا بدون اجتهاد در سنت و اجتهاد در غرب می توانیم از این بحران نجات پیدا کنیم؟ یا چنانکه تاکنون بوده است با حس نفرت یا شیدایی در برابر غرب (رویه تمدن غرب) نه از استیلای غرب نجات پیدا می کنیم. نه سنتمان برای امروز و آینده به کارمان می آید.

من در جایی گفته ام که به تعبیر بعضی از اگزیستاسیالیست ها ما پرتاب شدیم به مدرنیته یا تمدن جدید. اینطور نیست که ما به روال عادی که در غرب وجود داشت و با یک سیر تاریخی، به آن رسیده باشیم. بلکه یک تمدن نیرومند به وجود آمده و اصطلاحات، محتویات و سامان ها و دست آوردهایش به نحوی ما را تحت تاثیر قرار داده است. ما با یک مسئله جدید روبرو شدیم و نمی دانستیم چگونه باید با آن رفتار کنیم.

و مسئله مهم دیگر اینست که امروز درحالی تجدد و سنت و نسبت آنها با یکدیگر مسأله ما است که خود تمدن غرب با بحران تازه روبرو است. البته تمدن جدید با برخورداری از ”خود انتقادی“ توانسته است تاکنون بحرانهای خود را حل کند؛ مارکسیسم مهمترین مشکل را در قرن ۱۹ برای غرب ایجاد کرد. یعنی مارکسیسم که در واقع آسیب شناسی خیلی هوشمندانه از وجه سرمایه داری غرب بود. غرب را با بحران فکری و عملی بزرگی روبرو کرد ولی این امر سبب به خود آمدن غرب و انتقاد از خود شد و تحولاتی در فکر و عمل سرمایه داری پدید آمد.

بگونه ای که سرمایه داری قرن ۲۰ اگر نگوئیم کاملاً با سرمایه داری “بگذار هرچه می خواهند بکنند” فرق دارد دست کم تحولات جدی کرده است. اصناف مختلف و حتی ایده انصاف و عدالت و بیمه … و خیلی چیزهای دیگر پدید آمده یا جدی تر گرفته شده اند و همچنین بحرانهایی را که در ۱۹۶۰-۱۹۲۰ و حتی در ۲۰۰۸ بود توانست از سر بگذراند.

اما بحران عمیق تری که وجود دارد و اندیشمندان غربی از دهه های اول قرن بیستم بیشتر به آن توجه کرده و توجه داده اند و اخیراً هم پست مدرنها که بزرگترین شالوده شکن های تجددند در این میدان حرکت می کنند، آنچه در آن تردیدی نیست تمدن جدید آخرین حلقه رشد جامعه بشری نیست و به تعبیر دیگر “پایان تاریخ” نیست. بلکه این تمدن هم جای خود را به تمدنی دیگر خواهد داد. کدام تمدن؟ نمی دانم و فکر می کنم هیچکس مشخصاً نمی داند که چیست؟

آنچه مهم است اینکه در انقلاب ما اعتراض به وجه سیاسی تمدن غرب قوی بود. نوعی اعتراض به تمدن غرب هم بود و در ایران پیش از انقلاب هم بود. منتهی تمدن غرب را (بیشتر) در وجه سیاسی آن یعنی لیبرال دموکراسی دیدن آنهم تاثیر و تأثری که غرب در بیرون مرزهای ملی خود داشته است و خشم خود را بر سر غرب و تمدن غربی و تجدد از پایگاه فاشیسم و کمونیسم (که خود زاده تمدن غربند) یا از دیدگاه بنیادگرائی اسلامی یا نژادی آوار کردن، افتادن از چاله به چاه است.

من گفته ام و باز هم می گویم آنچه نزد ما غایب است اجتهاد است. اجتهاد در سنت و اجتهاد در تجدد (و مدرنیته). نقد تمدن غرب آری، نفی آن نه. نقد سنت آری، نفی آن نه. اگر اعتراض داریم نباید و نمی توانیم از دست آوردهای عظیم و مثبت و گریزناپذیر تمدن غرب غافل باشیم بلکه در عین حال که جهات مثبت را می خواهیم باید متوجه بحران آن هم باشیم و به پسا تجدد نگاه کنیم. در حالیکه بسیاری از تحلیلگران و وابستگان به انقلاب، تجدد را نقد می کنند ولی نگاهشان به پیشا تجدد است که نه قابل احیاء است و نه اگر باشد دردی را دوا می کند. یعنی نفی غرب با تمنای (غیر قابل حصول) بازگشت به دوران پیشا تجدد!!

امروز هدف باید توسعه همه جانبه کشور توأم با عدالت باشد. امنیت در این زمینه ضروری است و اقتدار، پشتوانه امنیت است. و اقتدار واقعی علاوه بر توان نظامی و قدرت بازدارندگی حتماً باید متکی بر رضایت مردم و نزدیکی حاکمیت با مردم باشد. و رضایت مردم نیز با مشارکت آنان در همه عرصه ها و تأمین حقوق آنان و برخورداری از اقتصاد توانا و پویا و تلاش برای رفع فقر و فساد است و نیز اینکه حکومت خود را مصرف کننده اندیشه و در انتظار راه کارهائی باشد که دانشمندان-متخصصان و افراد مجرب دارند. در این امر با سیاستهای رایج که مبتنی بر پاکسازی و یکدست سازی و حذف و محدودیت بنام تأیید یا ردّ صلاحیت است ابداً جور در نمی آید.

انقلاب ما یک انقلاب بزرگ بود. خروجی این انقلاب برای مرحله ایجابی، جمهوری اسلامی بود. درحالیکه بسیاری از حرکتهائی که بنام اسلام بوده و هست هدفشان خلافت اسلامی و امارت مومنان و … بوده و هست و آثار و نتایج آن را هم دیده ایم.

اگر ما یک جمهوری اسلامی داشته باشیم که حدّنصابی از ملاک های جمهوریت را داشته باشد و بخواهد جمهوری به همان معنا که در دنیاست پیاده کند و در عین حال قرائتی از اسلام را نیز داشته باشد که با رأی مردم، حقوق انسانها و مسئولیت قدرت در برابر نهادهای مردمی … سازگار باشد. بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد. روشنفکران و مردم به این جمهوری اسلامی رأی دادند. اگر این مردم می دانستند خلاف آن صورت خواهد گرفت به جمهوری اسلامی رأی نمی دادند.

چه در داخل و چه در عرصه های بین المللی من معتقدم می توان تصویری و تعریفی از جمهوری اسلامی داشته باشیم که ما را با مشکلاتی که داریم مواجه نکند. اگر این نظام با همه کاستی ها و عیب هایش کنار برود سرنوشت ایران به مراتب تلختر از این خواهد شد که هست. تجزیه طلبی، دخالت خارجی، نفوذها و … ایران را از بین خواهد برد و تنها راه اصلاح اساسی کاری کم هزینه ترو با فایده تر از هر راه کار دیگر است.

اکثر مردم می خواهند زندگی کنند. اگر مشکلات اقتصادی، سیاسی و منزلتی مردم و … کشور حل شود رضایت مردم هم کم و بیش بدست خواهد آمد.اما یک مسئله مهمتری که وجود دارد مسئله شکاف نسلی است؛ با توجه به تحولاتی که در زمینه ارتباطات و تکنولوژی پیش آمده است باید گفت دنیا با مسئله جدید روبرو شده است. با هوش مصنوعی و ارتباطات، مرجعیت های پیشین در دنیای امروز به شدت تضعیف شده است. حتی دیگر دولت ملت اهمیت خود را از دست داده است.

نسل جدید در باورهای خود با گذشته فرق کرده است. خواستها و آرمانهایش عوض شده است. البته طبق نظرسنجی ها هنوز دلبستگی به میهن و دغدغه سرنوشت آن و پیشرفت آن در نسل Z قوی است.

در نهایت من معتقدم راهی جز اصلاحات وجود ندارد و در عمق جامعه هم اگر پرسیده شود میان براندازی و حرکتهای رادیکال و اصلاحات، چه چیز مطلوب است. اگر در ورای احساسات زودگذر و عصبانیت هائی که از وضع موجود هست بنگریم بنظرم اکثریت اصلاحات را انتخاب خواهد کرد.