۰ در تاریخ هر کشوری برخی رویدادها و وقایع برای همیشه در حافظه جمعی و آثار مکتوب ماندگار خواهند شد. دوم خرداد یکی از همان وقایع مهم و اثرگذار بود که در تاریخچه سیاسی ایران حفظ شد. بی‌دلیل نبود که پس از پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات سال ۱۳۸۴ برخی از اساتید دانشگاه و آنان […]

در تاریخ هر کشوری برخی رویدادها و وقایع برای همیشه در حافظه جمعی و آثار مکتوب ماندگار خواهند شد. دوم خرداد یکی از همان وقایع مهم و اثرگذار بود که در تاریخچه سیاسی ایران حفظ شد. بی‌دلیل نبود که پس از پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات سال ۱۳۸۴ برخی از اساتید دانشگاه و آنان که از تمام دولت اول و دوم خاتمی با نفرت و کینه و انکار یاد می‌کردند با سرعتی باورنکردنی به دنبال تولید محتوی برای علل پیروزی احمدی‌نژاد بودند. تلاش کردند آن پیروزی را برآمده از گفتمان «عدالت خواهی» بدانند، که نبود. دولت احمدی‌نژاد با توجه به افزایش قیمت نفت، پول فراوان کسب کرد، اما امکان خلق گفتمان را نداشت.
دغدغه آن دولت ابتدا به انجام تبلیغات بسیار پر سر و صدا و سپس خرج درآمدهای نفتی بود. اما آن استادهای دانشگاه کوشش کردند برای آن رویداد سیاسی، بنیان‌های معرفی بجویند تا برای همیشه کلیدواژگان متعلق به واقعه دوم خرداد را به دست فراموشی سپارند، این نیز هیچ وقت نشد. گویا برایشان مسلم بود که می‌توان با پول نفت بخشی از تاریخ سیاسی کشور را به دلخواه و با اندک سوادی حذف کرد. دوم خرداد آغاز خوش و نوید بخش اصلاحات در ساختار سیاسی، فرهنگی و نهادهای اجرایی کشور بود. دوم خرداد فرصتی ناب برای بازگشت به قانون اساسی و احترام به قانون بود.
رخداد سیاسی که برآمده از مطالبات متراکم شهروندان طی سال‌های گذشته بود و با نادیده گرفته شدن از سوی بخشی از نهادهای وابسته به قدرت، مردم منتقد و ناراضی از وضعیت موجود، صندوق رای را به محل طرح مطالبات، تکرار خواسته‌های بر زمین مانده و مسیری کم هزینه را مورد توجه قرار داد. دوم خرداد صندوق رای را جان دوباره بخشید. رای مردم را در صدر نشاند. یادمان باشد، دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی با مشارکت ۵۰٫۶۶ درصدی شهروندان شکل گرفت؛ آرای کم و بسیار شکننده. مانند مشارکت سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ که با وضعیت مطلوب برای خلق یک رویداد سیاسی و مشارکت فعالانه شهروندان فاصله‌ای قابل توجه دارد. آمار مشارکت در سال ۱۳۷۶ به عدد ۷۹٫۹۲ رسید. بنابراین آن واقعه سیاسی در جایی اهمیت پیدا می‌کند که توانست متمدنانه‌ترین کنش سیاسی را برای مرتبه‌ای دیگر زنده نگاه دارد و امید به تغییرات در چارچوب قانون اساسی را به جان رای دهندگان بازگرداند. این یادداشت نگاهی دارد به عوامل اصلی شکل‌گیری رخداد دوم خرداد.
اول: دوم خرداد را کسی، جریانی، حزب سیاسی و تشکل خاصی بوجود نیاورد. جنبش‌ها، وقایع سیاسی و خصوصا انقلاب‌ها در کارخانه همکاری انقلابیون و مردم ساخته نمی‌شود، بلکه محقق می‌گردد. بنابراین، دوم خرداد توسط مردم و به یکباره خلق شد. مانند واقعه‌ای که غیرقابل پیش‌بینی، اما به وقوع پیوست. ادعای برخی سیاسیون و تحلیل‌گران درباره بوجود آوردن دوم خرداد در خانه و گعده‌های دوستانه برای فهم آن رویداد سیاسی اساسا محل اعتنا نیست.
آنان خواهان پررنگ کردن نقش خودشان و ارایه تعریفی بسیار شخصی از واقعه سیاسی هستند، نهایت کج سلیقه‌ بودن. می‌خواهند بگویند ما توانستیم چنین حرکتی را در جامعه ایران سامان کنیم. چنین نیست. واقعیت اینکه برخی از افراد در جعل روایت و فروکاستن وقایع مهم به اقدامات شخصی و گروهی تبحر خاصی دارند، اما جنس دوم خرداد فارغ از این روایت‌های نادرست و گمراه کننده است. واقعه دوم خرداد به تحصیلات رشته علوم انسانی برخی از اصلاح‌طلبان در کشورهای غربی مرتبط نیست.
اگر قرار باشد بازگشت هر درس خوانده‌ای از فرنگستان امکان و فرصت تغییرات اجتماعی را با تکیه و بازتولید برخی واژگان علوم انسانی فراهم کند، آن وقت این سوال پیش می‌آید چرا در زمانه‌های دیگر چنین رخدادهایی به وقوع نپوسته و چه بسا مردم دنبال جریان دیگری رفته‌اند؟ و سوال بزرگتر؛ چرا مردم در انتخابات سال ۱۳۸۴ آنطور رای دادند؟ پس آن همه درس علوم انسانی و آشنایی مردم با نظام دانایی غرب چه شد؟ پس چرا همان نقش درس خواندگان این بار نتوانست کاری از پیش ببرد؟ بنابراین و در محترمانه‌ترین حالت ممکن نباید گوشی برای شنیدن این اوهام‌های بی‌پایان ذهنی صرف کرد. فهم رویدادهای سیاسی و کنش‌های جمعی بزرگتر و فربه‌تر از این قبیل خرده روایت‌های غلط است.
دوم: برخی از جریان سیاسی اصلاح‌طلب پس از دوم خرداد به مرحوم هاشمی جفا نمودند. حتی او را با بدترین ادبیات منکوب کردند. کارهای ایشان را به عنوان رئیس جمهور نادیده گرفتند. یک روز هاشمی را به عالیجناب سرخ پوش و روز دیگری به عالیجنابان خاکستری و ایامی دیگر او را به مدیری تشبیه کردند که جزء به جابجا کردن مبل شخصی‌شان در سفرها به چیز دیگری فکر نمی‌کند و…. تصویر جلد کتاب عالیجناب سرخ پوش که توسط اکبر گنجی نوشته شده بود، عکس همان مبل است! خلاصه تصویر بر ساخته مرحوم هاشمی رفسنجانی توسط جریان اصلاح‌طلب شبه غول سیاهی بود که جزء تباهی و بلا برای کشور ایران به همراه نداشت. مردی که فقط به فکر توسعه اقتصادی بود و امر سیاست را با تدابیر شخصی به محاق برده بود و آن دولت سانسور را به حد نهایت رسانده بود.
دولتی که به خواسته‌های مردم بی‌توجه بود و… نا گفته نماند که چنین تصویری بیش از آنکه سر از نشریات دوم خرداد دربیاورد، توسط فرامرز رفیع‌پور با تکیه به زبان دانشگاهی صورتبندی شده بود. رفیع‌پور کتابش را در سال ۱۳۷۶ منتشر کرد و سیاست‌های دولت اول و دوم هاشمی را به دور شدن افکار مدیران و شهروندان با واژگانی همچون ایثار، شهادت، گذشته و… متهم کرده بود. او در میان آمارها گشته بود تا نشان دهد دولت هاشمی زمینه ساز فساد اداری، گسترش کم حجابی و دور شدن مردم از فرهنگ رسمی را آگاهانه دنبال کرده است.
نویسنده کتاب با توجه به تحصیلات آکادمیک به خوبی می‌دانست نقش دولت در تغییرات فرهنگی بسیار کم و بعضا ناچیز است، اما با تمام توان کوشید تا دولت اول و دوم هاشمی را در به وجود آوردن فرهنگ تساهل مقصر جلوه دهد و به مخاطب بفماند، در دل توسعه تضادهایی هست که باید به آن معترف بود. جریان دوم خرداد نیز به همان راه رفت. با ادبیاتی تندتر و ستیزی کوبنده و ادامه‌دار. کسب رتبه ۳۰ در انتخابات مجلس ششم دقیقا دستپخت رسانه‌های اصلاح‌طلب بود. جوانانی پرشور که گمان می‌کردند با همین دست فرمان به بهشت برین گام خواهند گذاشت. بگذریم. اما در همان زمانه کمتر کسی به تلاش‌های هاشمی برای گسترش دانشگاه آزاد اشاره کرد. کمتر کسی به احداث مدارس نمونه مردمی، غیر انتقاعی و خصوصی در دوره ایشان اشاره کرد.
گویی همگان یادشان رفت که خودروهای چرخشی وابسته به کمیته و بعدها نیروی انتظامی و گشت ارشاد در دولت ایشان کمتر شده بود. اکثر افراد فراموش کردند که نه توسعه سیاسی مقدم بر توسعه اقتصادی است و نه می‌توان با توسعه سیاسی در همه زمان‌ها رای مردم را کسب کرد. بنابراین توسعه اقتصادی هاشمی توانست مردم را با خواسته‌های دیگر خودشان آشنا کند، همچنین این امکان را بوجود آورد که می‌توان پس از عبور از جنگ تحمیلی به بازسازی شهرهای جنگ‌زده و نوسازی کلانشهرهای آسیب دیده اقدام کرد. بنابراین دولت دوم هاشمی تسهیل کننده شرایطی بود که به رای شهروندان به تفکر جدید در حکمرانی ختم شد.
سوم: روزنامه سلام نقش موثری در شکل گرفتن دوم خرداد داشت. نشریه‌ای که پرچم نقد دولت هاشمی رفسنجانی را تنها در دست گرفته بود و در بزنگاهی مهم در سال ۱۳۷۶ با انتشار ویژه‌نامه‌ گام بزرگی در معرفی خاتمی به عنوان چهره‌ای متفاوت از سایر مسئولان نظام برداشت. در آن ویژه‌نامه خاتمی دولت مرد سابق معرفی شد که به دلیل برخی گلایه‌ها و سنگ‌اندازی توسط مسئولان وقت از وزارتخانه ارشاد به کتابخانه ملی رفته بود. نشان دادن همین تفاوت برای خوانندگان مهم بود. خصوصا خوانندگانی که با سایر مطالب روزنامه سلام به عنوان تریبون نقد دولت هاشمی آشنا بودند.
تصویر روی جلد همان نشریه در مقایسه با سایر تصاویر جدی روزنامه‌ها مهم بود. همانجا بود که خاتمی از اندیشه جان لاک و احترام به سایر دیدگاه‌ها و اهمیت نقش زنان گفت و این بخش برای مخاطبانی که در جستجوی روزنه‌ای به آزادی و جامعه‌ی متکثر بودند، کارگر افتاد. مخاطب با چهره‌ای آشنا شده بود که مفهوم «لیبرال» را نه تنها منفی استفاده نکرد، بلکه به آن مفهوم تاریخی-اقتصادی نگاهی مثبت داشت. اگر تا آن زمان دولت مردان دایم از واژگانی مانند انقلاب اسلامی، فرهنگ ایثار، مقاومت، ایستادگی، دشمن، ضدیت با غرب و آمریکا و… گفته بودند، حال با چهره‌ای در حال آشنایی بودند که نه تنها از واژگان گذشته و گفتمان حاکم کمتر سخن به میان آورده بود، بلکه با ادبیاتی نرم درباره آزادی و شنیده شدن صدای مردم سخن می‌گفت و این همه در سال ۱۳۷۶ برای مردمی که دیگر دغدغه مخفی کردن نوار کاست، دست به دست کردن مخفیانه فیلم‌های ویدئو و خرید ماهواره‌های آنالوگ را نداشتند، بسیار قابل شنیدن بود. خاتمی توانست درک خوبی از تقاضاهای پاسخ نداده حکومت به شهروندان را بازگو کند. همان اندازه که توانسته بود با افکار سابق خودش خداحافظی کند و کتاب از «شهر دنیا تا دنیای شهر» را بنویسد.
او خاتمی دوران روزنامه کیهان و نویسنده سرمقاله‌های تند و تیز علیه دولت موقت نبود. خاتمی از آن عبارت‌ها و واژگان ستیزنده و با مرزبندی‌های غلیظ رها شده بود و به جای جدل، راه گفتگو و تعامل را با دیگران یافته بود. راهی با تنش کمتر و ساخت و آبادانی بیشتر برای ایران و ایرانیان؛ اینکه در زمانه‌ای که اکثر صاحبان قدرت از دیگری و مرزبندی با سایرین سخن بگویند و در این میان کسی یافت شود که تفاوت‌ها را براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی پذیرا باشد و ایران را برای همه ایرانیان بخواهد، در بافتار دهه هفتاد بسیار جذاب و پرکشش است. او راه دیگری را انتخاب کرده بود، مسیری که از نگاه شهروندان جدید بود و خوشایند.
چهارم: تبلیغات شهر به شهر محمد خاتمی با اتوبوس از نگاه مردم، نزدیک شده به زندگی‌شان بود. اینکه یکی از کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری با همراهی جمعی اندک سوار بر اتوبوس از آزادی، مردم دوستی، عشق به جوانان و زنان بگوید و خواهان گفتگو با دیگران باشد، منعکس کننده جلوه‌ای ناب در ذهن مردم بود. فیلم تبلیغاتی خاتمی نیز جالب توجه است. در زمانه‌ای که بیان لغت روشنفکر و روشنفکری مذموم به حساب می‌آمد، او با نقل جمله‌ای از امام(ره) خود را «روشنفکر متدین» نامید.
در همان فیلم گفت: «تصویر من از آینده ایران، ایرانی آزاد، ایرانی آباد، ایرانی متفکر، ایرانی مستقل و ایرانی که با تکیه به قانون و نظم به سوی سربلندی پیش می‌رود.» احتمالا این روزها شنیدن نام آزادی و ایرانی آباد عادی باشد، اما در سال ۱۳۷۶ همچنان کلمه آزادی خوشایند جریان تمامیت خواه نبود و در نقد مفهوم آزادی، لیبرال و تکثر ویژه‌نامه منتشر می‌کردند. جریان مخالف خاتمی به اندیشه شیخ فضل‌الله باور داشت و تا زمان حال بر این فکر برقرار مانده است و خاتمی آخوند خراسانی و میرزای نائینی را به خوبی فهمیده بود. اندیشه‌ای که بنیان‌های خود را از آبشخور اندیشه دینی، نظام دانایی مذهب شیعه و قانون برآمده از معرفت دینی سیراب کرده بود.
حتی برای برخی از صاحبان فکر و اندیشه، واژه آزادی از اهمیت باز اندیشی و فهم مجدد برای ایران دهه هفتاد برخوردار نبود. خاتمی از آزادی گفت و بدون منکوب کردن دیگران از همزیستی با سایر شهروندان کشور گفت. همین رفتار برای رای دهندگان جذاب بود. به عبارتی دیگر؛ بخش زیادی از آرای دوم خرداد برآمده از شخصیت و اندیشه سیدمحمد خاتمی بود. کلام او در مقایسه با سایر کاندیدای انتخابات نافذ بود. نه زواره‌ای سخن‌ور و صاحب اندیشه بود و نه مرحوم ری شهری فرصتی برای عرض اندام در تصویری جدید را داشت، ناطق نوری نیز خواسته و یا ناخواسته مهر برجسته مدافع تمام قد وضعیت موجود را بر پیشانی داشت. سخن و کلام خاتمی نرم‌تر بود، اما تاثیرگذار و کنار هم قرار گرفتن همین موارد زمینه رشد آهسته و آرام سبد رای او شد. از شهرهای بزرگ، تا شهرستان‌های کوچک و روستاها، همه در صف رای دادن ایستاده بودند که به «سید» رای بدهند.
پنجم: بخش زیادی از سبد رای محمد خاتمی متعلق به متولدین سال‌های ۱۳۵۸، ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ بود. جوانانی که به عنوان رای اولی شناخته می‌شدند و تجربه مشارکت در انتخابات گذشته را نداشتند، حال به یکباره کاندیدای را دیده بودند که بخشی از دغدغه‌های آینده آنان را نمایندگی می‌کرد. از آزادی سخن می‌گفت، جوانان را ارج می‌گذاشت و امیدی تازه در رگ‌های جامعه جریان یافته بود. خاتمی با رای همین افراد و جوانان پیروز میدان شد. اما از بخت بد این متولدین که در دوران نرخ بالای رشد جمعیت به دنیا آمده بودند، همه با هم پشست درهای دانشگاه صف بستند، برای ازدواج و تهیه مسکن و شغل با مشکلات زیادی روبرو بودند و همچنان هستند و آن رای تاثیر چندانی در زندگی‌شان نداشت؛ گویا مشکل جوانان رای دهنده در دوم خرداد آنقدر بزرگ بود که توانایی خاصی برای حل مشکلات‌شان نیاز بود. بدون شک یکی از کم توجهی این نسل به سایر انتخابات برگزار شده محقق نشدن آن خواسته‌های عادی و معمولی بود که حتی در دولت اصلاحات نیز شانس اجرا شدن نیافت.
اغلب آن افراد حتی تا به امروز صاحب شغل مناسب نیستند، زندگی‌ خوبی ندارند، همچنان به دنبال محقق کردن خواسته‌های سال‌های گذشته هستند و این مسئله حتی در میان نیروهای سیاسی نیز به وفور دیده می‌شود. براساس آمارهای اعلام شده در سال ۱۳۷۵؛ میانگین سن زنان و مردان در جامعه شهری ۲۵ الی ۵۲ سال و در بخش روستایی ۲۳ الی ۲۵ سال بود. مشارکت بالا در آن انتخابات و به وقوع پیوستن رویداد دوم خرداد، مدیون مشارکت جوانان بود. لازم به ذکر است، در سال ۱۳۷۶، بیش از نیمی از جمعیت ۶۰ میلیونی کشور در دسته ۱۹ تا ۷۰ سال قرار می‌گرفتند و نسبت سنی جوانان بیش از سایر گروه‌های سنی بود. آنچنان که در بخش اول همین بخش آمد، کار اصلی در پیروزی دوم خرداد و رای آوردن سید محمد خاتمی متعلق به سبد رای جوانان بود. کسانی که به دنبال هوایی تازه برای زندگی و ساخت آینده‌ای بهتر در صف‌های طولانی رای دادن ایستادن و با رای خود کنش سیاسی آرام و با حوصله‌ای را انتخاب کردند.
فرجام سخن: رای به خاتمی و برآمدن واقعه دوم خرداد، حکایت امید به تغییرات در زمان حال و ساخت آینده‌ای بهتر برای زیستن در فضایی آرام‌تر و کم تنش‌تر بود و نه شکل گرفتن هر ۹ روز یک بحران، بعدها این حکایت بحران‌سازان از زبان رئیس جمهور وقت بسیار جلب توجه کرد. جریانی که با توسل جستن به هر اهرمی، تنش برای دولت و در جهت ناامیدی شهروندان گام برداشت، بنیان‌گذار لجاجت و کوته ‌بینی در میدان سیاست بود. جریانی که گروه‌های فشار را روانه هر کوی و برزنی کرد تا به همگان بفهاند توانایی دولت برای حل مسائل ایران ناچیز و فقیر است و مهمتر آنکه «ما نمی‌گذاریم.» به گمانم آن فرصت نیک دوم خرداد نیز مانند سایر شرایط ارزان از میان رفت و حتی سایر دولت‌ها به جای بهره‌جویی از انباشت تجربه گذشتگان با کلنگی در دست به ریشه‌های آن تجربه حکمرانی حمله کردند و این همه را با تکیه به پول‌های نفتی انجام دادند. همان ثروتی که باعث شد رئیس دولت نهم و دهم حتی وضعیت در حال تحقق آینده کشور را به همان ترتیبی که بود درک نکند که شیوه‌ای جدید و نادرست و هزینه ساز را در بخش سیاست داخلی، اقتصاد و خصوصا سیاست خارجی ایجاد کرد.
سیاستی که با تصویب هفت قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل هزینه‌ای بی‌اندازه سنگین برای کشور و ساکنان آن برجای گذاشت، تا به امروز. دوم خرداد قرار گرفتن سیاست روی پاهای عقلانیت و تعادل بود. فضای برای دوری جستن از توهم‌های پیچیده ذهنی و روبرو شدن با واقعیت‌های جاری برای حل مسائل و جلوگیری از تبدیل شدن آنها به بحران‌های تو در تو بود. مسائلی که بخش عمده آن مربوط به زیست عادی شهروندان بود. نقدهای بسیاری به دولت اول و دوم خاتمی در همان بازه زمانی وجود دارد، اما از منظر شاخص‌های اقتصادی از جمله تورم، جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، سیاست خارجی، اجرای طرح‌های توسعه، تدوین برنامه توسعه چهارم، قیمت ارز، طلا، میزان مصرف کالری شهروندان، تعداد دانشجویان و… کارنامه دولت برآمده از رخداد دوم خرداد قابل دفاع است.

  • نویسنده : رضا صادقیان