هنوز هم وقتی بارش برف کوچه‌ها را سفیدپوش می‌کند و صدای بسته شدن جاده‌ها می‌پیچد، نامی در ذهن مردم زنده می‌شود: روح‌الله قهرمانی، استانداری که میان مردم بود، نه بالای سرشان؛ مردی که در روزهای سخت، در دل برف، قامتش خم نشد و نامش در دل‌ها ماند.

تکتم نیوز/سرزمین باران و درخت، خوب به یاد دارد روزهایی را که از آسمان دیگر نه باران، که برف می‌بارید، برفی آن‌چنان سهمگین که شاخه‌ها می‌شکستند، برق می‌رفت، جاده‌ها گم می‌شدند، و خانه‌ها در سکوت سردی فرو می‌رفتند، در آن روزهای سخت، یک نام بود که دل مردم را گرم می‌کرد: روح‌الله قهرمانی.
روح‌الله قهرمانی فقط یک استاندار نبود بلکه مردی بود که در سرمای استخوان‌سوز زمستان، داغ مهربانی بر دل مردم می‌نشاند
وقتی گیلان زیر بار سنگین برف نفس می‌کشید، وقتی مسئولان یکی‌یکی از پشت میزها تلفن می‌زدند و گزارش می‌خواستند، قهرمانی پوتین پوشید، راهی شد، رفت تا عمق بحران، تا جایی که برق نبود، نان نبود، و امید داشت یخ می‌زد.
اهالی روستاهای محاصره شده هنوز به‌خاطر دارند آن مرد بلندبالا با چهره‌ای جدی اما نگاهی مهربان، چطور بی‌هیاهو خودش را به آن‌ها رساند
در برف تا زانو رفته بود، اما دلش از گرمای مردم پر بود، نمی‌گفت “باید رسیدگی شود”، بلکه می‌گفت: الان باید کنارشان باشم.
درست در همان روزهایی که بسیاری انتظار داشتند مسئولان فقط بیانیه صادر کنند، قهرمانی با شانه‌های خودش برف می‌تکاند، با دست خودش کیسه آرد بلند می‌کرد، و با لبخندش، یخ دل‌های نگران را آب می‌کرد.
مردم، مهربانی را فراموش نمی‌کنند مردم، صداقت را فراموش نمی‌کنند، گیلان هنوز هم روح‌الله قهرمانی را به نیکی یاد می‌کند، نه به‌خاطر عنوانش، که به‌خاطر رفتارش، منش‌اش، و ایستادگی‌اش در روزهایی که ایستادن سخت بود.
او تنها در برف نایستاد در برابر فساد، در برابر بی‌تفاوتی، در برابر فاصله‌گرفتن مسئول از مردم هم ایستاد، مدیری که مردم را “وظیفه” نمی‌دید، آن‌ها را “امانت” می‌دانست.
سال‌ها گذشته، اما نام او هنوز در کوچه‌پس‌کوچه‌های گیلان شنیده می‌شود، هنوز وقتی برفی می‌بارد، وقتی جاده‌ای بسته می‌شود، وقتی دلی نگران می‌شود، یاد قهرمانی در ذهن‌ها زنده می‌شود، نه از جنس شعار، نه از جنس خاطره‌های کمرنگ؛ بلکه مثل چراغی در دل شب، که راه را نشان می‌دهد.
روح‌الله قهرمانی رفت، اما رسمش ماند و چه خوب گفت آن پیرمرد رودسری وقتی از او پرسیدند قهرمانی که بود؟ گفت: «وقتی همه می‌رفتند، او می‌آمد… وقتی همه حرف می‌زدند، او عمل می‌کرد.»